در تردید جاده ها قدم می زد شاید در جاده ی عشق حرکت می کرد از میان دریای صداقت و آتش دروغ می گذشت از زیر سایه های سرو عاشق و آفتاب سوزان بی وفایی می گذشت شاید دنبال واژه ای همرنگ عشق می گشت شاید می خواست به دیوار کلبه ی سرخ تکیه دهد ...... شاید می خواست چشمانش را به روی بی رنگی های او ببندد شاید خیال می کرد روزی سنگ را نقش قلب سرخ جان می دهد شاید گمان می کرد روزی بتواند تا به انتهای جاده با تو همسفر باشد نمی دانم در انتهای جاده تو بودی یا نه شاید در دو راهی های جاده اول یا آخر از هم دور شویم .......... اما خوش به حال آنکس که دید انتهای جاده همان شروع بود
http://www.niazmandi.com آگهی رایگان و تبلیغات رایگان در سایت نیازمندی ایران